باز این چه شورش است که در خلق عالم است ....

آسمان گویی میل بارش دارد و بغضی سنگین راه عبور باران را مسدود کرده است ..

نیلوفرانه های حسین (ع) پابه پای او برای همراهی او به کربلا رسیده اند .....

و هرگز از این مسیر طولانی شکوه ای به مولا نبرده اند ...

هرگز سکینه پدر را مورد ملامت قرار نداده که چرا وقتی می دانی کاری از دستم بر نمی آید

مرا با خود می بری ؟!

و هیچ گاه رقیه به عمه جانش زینب گله نکرده که چرا پدر من سه ساله را به این سفر طول و دراز آورده؟!

چرا که این مسیر طولانی سوار بر محمل ها و کجاوه ها برای اطفال شاید،شاید،شاید بسی شیرین

بوده است .

زمانی که رقیه بر فراز شانه های عمو نشسته ست گویی تمام دنیا رااز آنجا می تواند نظاره کند !

و حالا وقتش رسیده که عباس زانوانش را رکاب کند تا زینب و فرزندان حسین برای نزول

از محمل گزندی نبینند ....

و دیگر صدای سم اسبان شنیده نمی شود .

قلب زمین تند تر و تندتر می تپد ....

و اکنون زینب در مقابل برادر ایستاده ...

برادرم!  به گمانم اگر نمی آمدیم بهتر بود...

برادرم!  به گمانم اگر برگردیم بهتر است...

برادرم!   جز سیاهی چیزی پیش رو نمی بینم ، اثری از نور نیست ....

کجایند مردانی که با ادعا دعوت نامه هایی عریض و طویل برایمان فرستادند؟

و در کجای این خاک خزان زده می توان منزلگاهی آرام گزید ؟!

آه ... زینب !

خواهر صبور و استوار حسین !

جز سیاهی نمی بینی ؟

و کاش هرگز نمی آمد روزی که جز سرخی خون رنگی را نشناسی....


م.نقویان



عید ولایت تهنیت باد....

خوب که بیندیشی و دقیق که نگاه کنی می بینی :

این روزها حال و هوای عجیبی دارد ، از یک سو کاروان حسین(ع) و فرزندانش به سوی کوفه

روانند و از سوی دیگر حال و هوای مردم شهر که می خواهند تا حسین (ع) به کوفه می رسد

آنها فرزندان خود را روانه ی خانه ی بخت کنند.

وعید ولایت بهانه ای بزرگ برای انواع جشن ها و پایکوبی ها.....

نمی دانم واقعا آنها که می گویند : یک شب است و هزار شب نمی شود به این فکر نکردند

که شب اول قبر هم یک شب است....

شب عاشورا هم یک شب است.......

شب شهادت رسول الله هم یک شب است......

و هزاران هزار از این یک شب ها که هر انسانی حاضر است تمام دارایی اش را بدهد

تا خیلی از این یک شبها را هرگز نبیند.!

روزی که علی(ع) در غدیر ایستاد و رسول خدا دستان مبارکش را آنچنان بالا برد که سفیدی

زیر بغلش را حتی آنها که در دوردستها ایستاده بودند نیز دیدند....

اما حیف و صد حیف ! همانها که با چشم خود دیدند و با دست خود بیعت کردند

با زبان خود انکار کردند...و ضربه ای کاری به تنه ی درخت ولایت زدند!

آن روز هم یک روز بود... اما سرنوشت ساز برای تاریخ...

من ! یک شیعه هستم ، وافتخارم مولایم علی ست .علی(ع) را امام اول می دانم

امام اول یعنی کسی که اگر نبود امام دومی هم نبود...

کربلایی نبود . حسینی نبود. انتظاری نبود.....

ولایت علی (ع) در راستای ولایت الله است ، چگونه می گویی علی امام نبود و خود را خدا پرست

می دانی ؟!      چگونه می گویی ولایت علی راقبول نداری و در کنار منبر

پیغمبر نماز می گذاری ؟!   چگونه محمد(ص) را می پذیری اما سخنانش را زیر پا می گذاری؟!

سخنانی که می دانی از چشمه ی الهی جوشیده است .

و میدانی محمد امین به گزافه سخن نمی گوید . خرافه نمی بافد..

اگر زبانش به " من کنت مولاه فهذا علی مولاه " باز شده است

قطعا به حق بوده است.

و چقدر تلخ است قصه ی مسلمانی که حتی یک نماز را بی ولایت به پا دارد..

وخداوند منان خوب وعده داده است که : زمانی پیشوای آخر را ظاهر می کنم که گناه

مردم را فرا گرفته است !

و قطعا این فرموده معنایی جز این ندارد که:

باید معلوم شود آنکه برای ولایت جان می دهد کیست؟

و آنکه حاضر است ولایت را قربانی نفس خویش کند کدام است ؟

م.نقویان

خرید محبت .....

مردی دیر وقت خسته از کار به خانه برگشت . دم در پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود .

سلام بابا ! یک سوال از شما بپرسم ؟

-بله حتما .

پدر ! شما برای هر ساعت کار چقدر پول می گیرید ؟

-مرد با ناراحتی پاسخ داد : این ارتباطی به تو ندارد . چرا چنین سؤالی می کنی ؟

فقط می خواهم بدانم .

-اگر باید بدانی بسیار خوب می گویم : 20 دلار

پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود آهی کشید و گفت : می شود 10 دلاار به من قرض بدهید ؟

مرد عصبانی شد و گفت : اگر دلیلت برای پرسیدن این سؤال فقط این بود که که پولی برای خریدن یک اسباب

بازی مزخرف از من بگیری کاملا در اشتباهی ، سریع به اتاقت برگرد .

من هر روز سخت کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه ای وقت ندارم .

پسر آرام به اتاقش رفت و در را بست .

بعد از حدود یک ساعت مرد آرام تر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده

شاید واقعا چیزی بوده که او برای خریدنش به 10 دلار نیاز داشته .

به خصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش در خواست پول کند .!

 به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد .

- خوابی پسرم ؟

نه پدر ، بیدارم .

- من فکر کردم شاید با تو خشن رفتار کرده ام . امروز کارم سخت و طولانی بوده

و همه ی ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم .

بیا این 10 دلاری که خواسته بودی .

پسر کوچولو نشست ، خندید و فریاد زد : متشکرم بابا !

بعد دستش را زیر بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله شده در آورد .

مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته دوباره عصبانی شد و با ناراحتی گفت :

با این که خودت پول داشتی ، چرا دوباره در خواست پول کردی ؟

پسر گفت: برای اینکه پولم کافی نبود ، ولی من حالا 20 دلار دارم .

آیا می توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید ؟!!

من شام خوردن با شما را خیلی دوست دارم ......!


عرفه..... قربان.....

یادمه پارسال روز عرفه یه عهدی با خدا بستم که یه چند ماهی پاش وایستادم ولی ایمان ضعیف و

قلب سست و پای گریزان از حق نذاشت که تا امسال پای عهدم بمونم .....

چقدر راحت عهد میبندیم و چقدر راحت تر می شکنیم ...

هنوز خودمونو نشناختیم ... و چقدر بده که بری دعای عرفه بخونی و نبینی ابراهیم به پاس داشت عهدش با معبود

اسماعیلش رو پای تیغه برد .....

چقدر بده که از نسل ابراهیم باشی و پایبند به ایمان ابراهیمی نباشی ...

خدایا !

اونقدر روسیاهم که حتی نمی تونم ازت چیزی بخوام .. که حتی روم نمی شه بهت بگم منو ببخشی ...

خدای مهربونم !

چند وقتیه به خاطر شکستن عهدهایی که باهات بستم بدجوری تو برزخ گیر کردم ...

به قول معروف نه رویی در وطن دارم نه در غربت دلم شاده .....

خدایا می دونم که هنوز خیلی زیاد دوسم داری چرا که داری این سعادت و نصیبم می کنی که برم و تو جمع

کسایی بشینم که امروز و دور هم نشستن تا فقط برای تو و برای ابراز ایمانشون عرفه بخونن 

کاش خودمو بیشتر از اونچه که میشناسم بشناسم

کاش امروز یه ذره محکم تر دستم و بگیری که جرأت نکنم ولش کنم ....

کاش بتونم به همین اکتفا نکنم که مسلمونم

کاش در کنار مسلمون بودنم مؤمن هم باشم ....

م.نقویان

بسیار مهم .... لطفا انتشار دهید

برای ثبت بقیع در یونسکو به ثبت وتایید 50,000 نفر نیاز است .
برای شرکت در این طرح و کمک به ثبت این مکان عظیم جهان تشیع
 به سایت زیر مراجعه  و ثبت نام کنید.
http://dar-alhuda.net

آموزش:
در ابتدای ورود به سایت در سمت راست فرمی را مشاهده میکنید
که باید به ترتیب زیر ان را پر کنید.
نام
نام خانوادگی
ایمیل
نام شهر
آدرس(دلخواه)
انتخاب کشورنظر شما(دلخواه)

عرض ارادت....

سلام دوستان ارجمندم

به علت اینکه این روزا یه مقداری مشغله م زیاد شده نتونستم برای شهادت امام جواد(ع) ومهمترین و

زیباترین پیوند تاریخ پست جدیدی بذارم .

و این شاید سعادتی می خواسته که نصیبم نشده .

انشالله بتونم به یاری حق به زودی دستی به قلم ببرم و مطلبی در خور نگاه پر مهرتون بنویسم

ملتمس دعای خیرتون هستم

م. نقویان

خدایا شکرت....


سلام دوستای گلم
به لطف الله و دعای خیر شما پدرم حالشون خیلی بهتر شده و
تا دو سه روز دیگه برمی گردن خونه .
واقعا ازتون ممنونم که از خدا خواستید و اوستا کریم هم اجابت کرد .
انشالله خداوند همه ی مریضا رو شفا بده .
آمین

تو لحظه های قشنگ عبادت دعا برای بیماران رو فراموش نکنید ....

این روزها به علت کسالتی که پدرم دارن گذرم زیاد به بیمارستان می افته

و چقدر بیمار با درد های مختلف تو بیمارستانها هستن که شاید ما ازشون غافلیم

خدایا !

هیچ وقت برای بنده هات بد نمی خوای....

هیچ وقت بی حکمت چیزی رو به کسی نمی دی حتی اگه بیماری باشه ، حتی اگه لاعلاج باشه...

هیچ وقت جز حق برای بنده هات نخواستی...

می دونم زبان قاصر من از اینکه بتونه از حکمت شما بگه عاجزه....

ولی خودت که می دونی ما همه ی چیزا رو اندازه ی درک خودمون می خوایم...

من شکایتی ندارم .گله نمی کنم . نمی خوام در محضر شما بی ادبی کنم

ولی، دوست دارم هیچ خونه ای غمناک نباشه

دلم می خواد هیچ دختری مثل این روزای من نگران پدرش نباشه

دلم می خواد هیچ زنی دلواپس تکیه گاهش نباشه

خدای مهربون !

قسمت می دم به عزت و جلال و جبروتت ، به رحمن و رحیم بودنت

به همه ی بیماران و خونواده هاشون آرامش بدی و سلامتی

که میشه گفت زیباترین و مهم ترین نعمته رو به همه ی بندگانت عطا کنی...

آمین

م.نقویان

میلاد امام رضا(ع) بر تمام شیعیان تهنیت باد



این روزها همه در تکاپوی رفتن به پابوس آقا علی بن موسی الرضا (ع) هستند ..

خیلی ها هم اشتیاق زیادی به رفتن دارن و نمی تونن برن ..

اما یه حسی بین همه مشترکه و اون شوق زیارته ..

این که ما تو کشوری زاده شدیم که مزین به قدوم مبارکه شاه خراسانه عنایتی خاص از سوی

خداوند رحمن و رحیمه و به اعتقاد بنده هر کسی هر جای این کشور سلامی به حضرت بده

قطعا جوابش رو دریافت می کنه زیرا آنچه از دل برآید لا جرم بر دل نشیند ....

دعوتتون می کنم به خوندن این غزل تازه سروده از دوست بسیار ارجمندم سر کار خانم سپیده حسین زاده :

بخوان قلم که دوباره دلم غزلخوان است

دلم کبوتر دربار شاه شاهان است

غروب شمس و طلوع قمر بهم زده ای

که هردو مات تو شمس الشموس ایران است

ببخش اگر که کمی سمت و سوی قبله من

زمکه منحرف و در پی خراسان است

ضریح تو شده کعبه، برابری دارد

نه کفر نیست و حجِ دل فقیران است

بنا شود که تو ضامن شوی به وللهِ

غزال تو شدن اوجِ کمال انسان است

کجاست آدم پیغمبران ببیند که

به زیر پای تو در حال سجده شیطان است

به لطف یک گل تازه نشد بهار اما

به یک درخشش تو گو ستاره باران است

جنون دلیل همیشه تبسم من نیست

لبی که نام تو برده همیشه خندان است

همیشه ذکر لبم بوده السلام علیک

ابا الحسن ، که کنارش همیشه سلطان است


هفته دفاع مقدس گرامی باد...




ما مرد نبردیم چه برنا و چه پیر

در مکتب ما مرگ حقیر است حقیر

بر منبر نیزه این چنین گفت حسین

مردانه بجنگ یا دلیرانه بمیر