مادرم گل بهار یادم داد   

لحظه هایی که آب می نوشی

نام مولا حسین بر، گویی

یاد طفل رباب می نوشی

وقت گفتن به فکر فرو می رفت

در نگاه خود حس مبهم داشت

گویی می خواست تا ادامه دهد

جمله انگار تکه ای کم داشت 

پینه های دو دست لرزانش

حاکی از سالها غم بودند

یادم آید که درد و دلهایش

همه با یاد پیر علم بودند

روزها رفت و ماهها رفتند

ماه مهمانی خدا شده است

روزه و گرمی و عطش با هم

همه گویند کربلا شده است

از سر خستگی و بی رمقی

صورتم را مدام می شویم

آن چنان تشنگی به جانم زد

آب را در دو دست می بویم

ناگه از یاد می برم روزه

دست سوی دهان آوردم

تا فروکش کند تشنگی ام

جرعه ای بی امان آوردم

لرزه افتاد بر دلم یک آن

ناگهان با خود امدم انگار

شکر لله روزه ام مانده

ساعتی مانده است تا افطار

آب را از میان دستانم

روی گلهای فرش پاشیدم

صحنه انگار آشنا می زد

جای دیگر گمان کنم دیدم

ناگهان در دلم تداعی شد

یاد یک خاطره و یک احساس

جمله ی نا تمام کامل شد

رحم الله عمی العباس.....

شاعر : سپیده حسین زاده